English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8251 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
red short U شکسته سرخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
puncture U شکسته شدن
punctured U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
puncturing U شکسته شدن
modesty U شکسته نفسی
gibberish U حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
refract U شکسته شدن نور
refracted U شکسته شدن نور
refracting U شکسته شدن نور
refracts U شکسته شدن نور
taxis U شکسته بندی
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
fracture U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
fractures U سطح شکسته
fracturing U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
shard U کوزه شکسته
shards U کوزه شکسته
humble U شکسته نفسی کردن
humblest U شکسته نفسی کردن
zigzag U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzagging U شکسته
zigzags U شکسته
shakier U شکسته
shakiest U شکسته
shaky U شکسته
shatter U قطعات شکسته
shatters U قطعات شکسته
heartbroken U دل شکسته
downhearted U دل شکسته
wrecked U شکسته
wrecked U کشتی شکسته
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
splint U وسایل شکسته بندی
splint U چوب شکسته بندی
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
broken U شکسته
broken U شکسته شده
distort U شکسته شدن
distorts U شکسته شدن
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
split screen U صفحه شکسته
split-screen U صفحه شکسته
shipwreck U کشتی شکسته شدن
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
jargon U سخن دست و پا شکسته
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
pulled U شکسته شده افتاده
disrupted U شکسته
fragmentary U شکسته
agmatology U علم شکسته بندی
bone setter U شکسته بند
bonesetter U شکسته بند
bone setting U شکسته بندی
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
brick ballast U مصالح شکسته اجری
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
broken hardening U سخت گردانی شکسته
broken stone U سنگ شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
cast away U کشتی شکسته مطرود
castway U کشتی شکسته
cauliflower ear U گوش شکسته
chippings U سنگ شکسته ریز
cold short U شکسته سرد
crushed stone U سنگ شکسته
cursive U خط شکسته
deject U دل شکسته کردن
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
flinders U قطعات شکسته
fracted U شکسته
fragmental U شکسته
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
framentary U شکسته ناقص
fyloft U صلیب شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
Other Matches
heart broken U دل شکسته
heartsick U دل شکسته
in pieces U شکسته
running hand U خط شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
osteopathist U شکسته بند
raddled U شکسته شده
haken kreuz U صلیب شکسته
orthopaedics U شکسته بندی
orthopedics U شکسته بندی
hot short U شکسته گرم
sherd U کوزه شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
ballast U مصالح شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
wrech U کشتی شکسته
chevron U پرانتز شکسته
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
infirmly U بطور علیل یا شکسته
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
zircon U سخن دست و پا شکسته
potsherd U تکه سفال شکسته
swastika U صلیب شکسته المان نازی
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history Forum search
0coopling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com